محیا جونمحیا جون، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره
مامان مینامامان مینا، تا این لحظه: 33 سال و 3 ماه سن داره
بابا احمدبابا احمد، تا این لحظه: 40 سال و 16 روز سن داره

محیا هدیه ی آسمونی

شروع سوپ خوری....

بالاخره سوپ به لیست غذات اضافه شد.خیلی منتظر سوپ خوردنت بودم.تا اینکه دیروز واست درست کردم (94/3/28).نخواستم  واسه بار اولی که داری سوپ میخوری توش از مرغ یا گوشت و رشته استفاده کنم .واسه همین فقط با هویج و سیب زمینی و برنج و چند برگ جعفری درست کردم .فعلا که خیلی راحت خوددیش تا بعدا که ببینم ذائقت چیجوری میشه.   اینم اولین سوپ دخترم :      گوارای وجودت عزیزم.دوست دارم فدات شم بووووووس بای ...
29 خرداد 1394

اولین رمضان زندگی ...

سلام گلم.بهت تبریک میگم .این اولین ماه رمضون زندگیته دخترم که دقیقا 5 ماه و 25 روزت بود .ماه رمضون پارسال تو دلم بودی که من تو ماه چهارم بارداری بودم که نتونستم روزه بگیرم.میخوام امسال  روزه هامو  بگیرم. دو روز اولو نگرفتم ولی حتما میگیرم البته تا جایی که به هیچکدوممون ضرری نرسه.منتظر شب قدرم که ببرمت مسجد واسه مراسم.     ایشالا ی روزی نوبت روزه گرفتن دخترم بشه.بوووووس بای. ...
29 خرداد 1394

اولین غذای کمکی....

دختر نازم چندروزیه که علاوه بر شیر غذای کمکی هم میخوری.اولین غذای کمکیت سرلاک بود که خیلی خوب خوردیش و بدت نیومد ناگفته نماند 16روز زودتر شروع کردم چون میخواستم تا شروع ماه رمضون حسابی عادت کنی تا من بتونم روزه بگیرم.اولین غذاتو تو تاریخ 94/3/18 میل کردی عزیزم.واسه بار دوم بهت فرنی دادم.البته دیگه از سرلاک استفاده نکردم و فقط فرنی میدم تا هفته ی بعد که سوپ به وعده های غذات اضافه میشه.فعلا هم به خاطر گرمی هوا سعی میکنم حریره بادوم ندم بهت.   اولین غذای کمکی(سرلاک):     نوش جون:                دومین غذای کمکی (فرنی) :     ن...
24 خرداد 1394

اولین دیدار با دریا...

عزیز مامان واسه اولین بار تو یه روز گرم بردیمت دریا.از وقتی هوا گرم شد دلم میخواست بریم ولی جور نمیشد ولی  بالاخره 94/3/20 سه تایی رفتیم دریا (دریای صدف).ناهارو اونجا خوردیم یه دوساعتی نشستیم یه چندتا عکس انداختیم و برگشتیم .چند باری اسمتو با صدف نوشتم ولی هربار که به آخرش میرسیدم یه موج میومدو همشو خراب میکرد .اینا عکسای اون روزته:                         کلا حواست به موجا بود هر چی صدات میکردیم نگاه نمیکردی:           اینجاهم گیر داده بودی به ی چیزی :     &nbs...
23 خرداد 1394

جشنواره ی نی نی وبلاگ...

سلام دوستای گلم.من تو جشنواره ی نی نی وبلاگ با موضوع کودک و طبیعت شرکت کردم.اگه از عکسم خوشتون اومد رای یادتون نره.ممنون.   کد 272 رو به شماره ی 1000891010 بفرستید.توضیح بیشتر توی عکسه:         ...
18 خرداد 1394

زیارت قبول عزیزم.....

سلام عسل مامان.بالاخره بردمت مشهد زیارت امام رضا.گفته بودم که نیت کردم اولین سفر زندگیت مشهد باشه ولی نشد و شد سومین سفرت تو تاریخ 94/3/9 که سه تایی رفتیم و تا 94/3/13 مشهد بودیم.دوست بابایی چهار تا کبوتر داده بود که ببریم حرم ما هم به محض رسیدن رفتیم و کبوترارو بردیم تو صحن حرم آزاد کردیم.به محض رسیدن به هتل شیر خوردیو خوابیدی و ما هم یکمی استراحت کردیمو وساعت 9 رفتیم واسه شام بعدشم رفتیم حرم واسه زیارت.       به محض رسیدن خوابیدی:       اینا واسه بعد از بیدار شدنته:               اولین ورودت به حرم:     ن...
15 خرداد 1394

اولین لوازم التحریر شیرین عسلم...

عسل مامان این عکسایی که واست تو این پست میزارم مربوط میشه به اولین لوازم التحریرت که بعضیاشو وقتی که حتی جنسیتت معلوم نبوده مامانی سکینه واست خریده.     اینا دفترای نقاشیته:                         این دوتارو وقتی هنوز جنسیتت معلوم نبود مامانی سکینه واست خرید واسه همین یکیش پسرونس یکی دخترونه:      اولین کتاب شعرت:     اینم واسه تقویت هوشه:       اولین مداد رنگیت:        مدادای خوشگل :     ...
4 خرداد 1394

اولین لاک دخملی....

سلام عزیز دلم .واسه اولین بار روز جمعه (94/3/1) ناخن پاتو لاک زدم .خیلی ناز شده بودن به پاهای سفیدت میومد خوشگل من.البته زود پاکشون کردم فک کردم شاید حساسیت داشته باشی ولی از ناخنات عکس انداختم.                         وقتی بیدار بودی لاک زدم واسه همین یکمی کثیف کاری شد دفعه ی بعد تمیزتر میزنم عزیزم.بوووووووس بای   ...
3 خرداد 1394

5 ماهگیت مبارک عزیزم....

سلام عروسک قشنگم.امروز پنج ماهه شدی عزیزم.رفتی تو ماه شیشم زندگیت.خیلی زود گذشت انگار همین دیروز بود که به دنیا اومدی.اینم تبریک من به گل دخترم.                               ایشالا 120 شی عزیزم.دوست دارم بووووووس ...
3 خرداد 1394

اولین حضور در مسجد....

عزیزم امشب (94/3/1) به مناسبت تولد امام حسین ، امام سجاد و حضرت ابوالفضل مسجد جشن گرفتن و من شما رو واسه اولین بار بردم مسجد .اولش بیدار بودی ولی بعد خوابت برد و نتونستم ازت زیاد عکس بندازم.       اینم عکس گل دختر تو حیاط مسجد :             ایشالا همیشه جشن و شادی .دوست دارم عروسکم .بووووس   ...
1 خرداد 1394